خیلی بچه بودم که اشکو به چشمام حروم کردم تا مغرورتر بنظر بیام و زود بزرگ بشم..
بزرگ شدم و مغرور
اما بار دلم سنگین شد
حالا هیچ گهواره ای سبکم نمیکنه...
.
|: اینجارو که باز کردم فک کردم سیاهه های دلم سبک میشن اندازه سپیدی همین دفتر...اما من حتی نفهمیدم کی سخت شدم...
|: فسیل شدن اشکام!
به دادم برس ای اشک...دلم خیلی گرفته ....
پیروز باشی
فسیل شدن اشکام!!!!
من هیچ وقت گریه رُ از چشام نگرفتم من حتا تو مطب ِ دکتر با صدای بلند زار زدم بچه هم نبود که مثلن بگی ترس از آمپول باشه ها..
اما چند وقت بود اشک خودشُ از چشمام حروم کرده بود اما بالاخره چکید آروم و لی با صدا به اندازه ی همه ی اون مدتی که بی صدا بود!
خلاصه گریه کن گریه بعضی وقتا قشنگِ!و گاهی سهم ِ دلِ تنگ هم هست!
درست زمانی که سژیذی و سیاهای چشمانت را به رنگ ارغوانی گونه ایت اغشته کردی
و با چشمانی باد کرده از غم از خواب برخواستی این اتفاقات افتاد
بیا و با آهنگ عصای من ، در کوچه های بیدار برای چشم هایش شعر بخوان ...
سلام
من و کوچه هایم به روزیم و منتظر ...
"پرنده هی پرنده ی پر قیچی..."
گاهی سبک شدن هم حروم میشه به ادم
همش همینه...
رنج رنج رنج...
کارم از گریه گذشته به ان میخندم
ashk ha ..
سلام
نوشته هات رو دوست دارم.
جسارت و زنانگی رو دوست دارم.
پیش من هم بیا.
بعضی وقتا میومدی و من زیر سایت می نشستمو یه دل سیر باهات حرف میزدم . خیلی وقته ساکتی . سایتو دریغ کردی . دعا میکنم روزگارت خوش باشه . شیرین باشی . به تلخی این سطرهای دیرهضمت نباشه .
باورش کن
من و ساده رو
تکرار نام تو
تنها شعر عاشقانه ایست
که هیچوقت از خواندنش خسته نمی شوم.
بوی حرفاتو استشمام کردم . نگو نه . لهجت آشناست . همه کلمات معنی دارن . این تلخی خیلی وقتا روی زبونم می شینه و با هر بلعیدن تمام تنم رو بدمزه میکنه . سکوت کن اما نه برای من . با من حرف بزن . حتی بی حوصله . ولی حرف بزن . دلهره دلتو دارم .
منمممممممممم
چرا نیستی؟؟؟؟
ممنون که اومدی...خوشگل می نویسی...بازم بنویس...