چشم بگیر...فقط برو



چه جور در دلم زنده نگهت دارم وقتی حتی صدایت یادم رفته؟!

نیستی که ببینی شده ام جنگجوی شمشیر به دست و یک تنه ایستاده ام مقابل به لشکری آدم که درونم صف جنگ کشیده اند برای نابودی تو...

از تو تصویری ساخته ام به مهربانی ماه...روشن و بی نقص...دیگر از ندیدنت هراسی ندارم...ترسم از دیدنت است که دوباره چهره سردت ، رویای ماه بودنت را به باد دهد...

تازه میفهمم عرض نبودنت به بودنت...

تو که نیستی دنیا در توست...همه نگاههایم رو به توست...همه لبخندهایم نثار هوای توست...وقتی می آیی فاصله کوتاه بین دستانمان هم، کم میاورد تو را...

غصه نخور...کابوس شبانه انتظار دستانت بهتر از نفسهای رو به دیوارت است...

غصه نخور...خواب در فرو رفتگی تنهایی تخت کهنه ام کم دردتر از کمر آماده به تبر به قطع جنگل نیمه سوخته بدنم...

فاضلاب تخلیه نشده غریزه ام شریف تر از بادکنکهای پرآب شده از هوسهای سیاستمدار تو...

نه غصه نخور...من بی تو زندگی میکنم با تو...

تو خوش باش به هوای عشوه های رنگین تر...

من خوبم به صداهای یادواره حنجره تو...

تو سرخوشی کن به فضای خالی لمیده تنت روی تخت...

من زندگی میکنم به خیال پر از گرمای آغوش تو...

تو خدایی کن به آزادی دوباره دلت...

من بندگی میکنم به آزادگی قلب اسیرم...

تو فقط غصه نخور...من به دوش میکشم خمیدگی این بهای پردرد...

تو پرواز کن در باران به زمین نو نشسته پاهایت...

من میبالم به بال و پر شکسته عشقم...

تو فقط اشک نریز...محکمه نکن وجدانت...

من حکم بریده ی دلِ داده به نگاه توام...

تو بسپار به باذ، خاطرات زنانگیم

من میشوم خود به باد، هست و نیست عاشقی ام..

تو بسوزان تخت دریاییمان

من میسوزم خود به همخوابگیمان

تو مستانه کن خنده جانانه ات

من مستی میکنم غم ناخوانده ام

تو مردی کن به بوی تازه واردت...

من هرزگی میکنم به بودن از دست رفته ات

نه تو فقط غصه نخور...من بپّاام ...بپّای نبودن تو..

پاسبانم...پاسبانِ بودن تو...

میجنگم تا به نابودی ذره ذره وجودم...میجنگم تا ماندن تو..

میجنگم تا بوی سلولهای تنم از تن تو..

میجنگم به مرگ خودم...میجنگم به زنده ماندن تو...

تو شنا کن به رودخانه خواستنت

من سد میکنم دریای متلاطم بیقرار به تنت

تو بساز زندان به پنجره نگاهت

من مادر میشوم به دالتونهای اسیر به چشمانت

بزن زخم...بزن که زخم تو ، جان به تن مانده ام است...

بزن تبر که شکاف تو ، خون به زنده ماندنم است..

نبین...نگاه نکن... چشم بگیر ...فقط برو...

تو برو..من میمانم به ماندنت ...

تو برو...من زنده میکنم ماندنت..!