قفل شکسته فاحشه خونه



زخمِ از دیگرونم ؛ هم تنِ تو می کنتم...

زخمِ از تو رو به کدوم تن ؛ هم تخت کنم...؟!



فاحشه خونه ای دارم درونم و خبر نداری که هفت روزه هر ماه قفلشو وا میکنم و عورنما یکی یکی روونه تختت میکنم...

نیستی و من یه تنه حریف نمیشم این همه غار آتش گرفته رو...

نیستی و من طالبم شیرینی مزه اندامت و نیستی و من بالا میارم تلخی تن غیر از تورو...

پس میزنی.. درست شب اول کار این فاحشه خونه و خبر نداری هر زن هرزت زلزله ای داده به تخت غیر از تویی

میخابی و نمیفهمی ماهیانه ام افسار میندازه گردنمو جا به جا میکشونتم و میلاستم به تن هر به ظاهر شبیه تویی...

پاکی عشقمو رو تخت تو دریا کردم...وقت نبودنت کنار بابامم تو خیسیه دامنم هرزگی میکنم...

تو که نیستی دست خودم نیست نرمی پوستمو به زبری هر ناصورتی زخم میکنم تا تو رو یادم بیاره...

تو که نیستی بوی تنم تو هر مشامی پر میشه جز نفس تو...

خونم به هر ناتنی آغشته میشه جز آلت تو...

تو که نیستی با هر دندونی جویده میشه نوک جفت سیبهای سرخ حوات...وقتی سرتو میکنی زیر پتوی بی درکی...

زخم نزن...زخم تو سیگارم میکنه به هر نا لبی و پک میخورم ذره ذره و دود میشم تو هوای متعفن آمیختگی تنم...

زخم نزن...زخم تو مشروبم میکنه به دهان هر نامستی و سیفونم میکشه تو استفراغ هر توالتی...

زخم نشو...همش چندتا هورمونه که هفت روزه هر ماه جاشون اشتباهی پر میشه...

من که به تو باوفام...حریف قفل شکسته این فاحشه خونه نمیشم...

من هرزه تو تخت تو بمیرم هم آخ نمیگم...

اما خسته ام از این همه فحشای بی تخت تو...

خسته ام...

بفهم...


نظرات 9 + ارسال نظر
سارو چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ق.ظ http://shur.blogsky.com

سلام

در اینکه جالب نوشتی... شکی نیست

ولی یه کلمه هم نمیفهمم که چی میگی و منظورت چیه!

حتی چند تا پست دیگه هم خوندم. ولی باز چیزی دسگیرم نشد!!

شاید چون زن نیستم... نمیفهمم!!

کلا ادبیات نوشتنت جالبه و حرفه ای.

موفق باشی

taksetare carpet چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ http://taksetarecarpet.com

سلام وبلاگ خوب وقشنگی داری اگه وقت کردی یه سری هم به من بزن همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها
mer30[
هر چیزی که تو رو به سادگی نکشه باعث میشه که قویتر بشی
چه دعایی کنمت بهتر از آن ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد

جیران چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

عجب !!!
خوب نه..
من نمی تونم این یکی رو :) وقتی نیست پرم از نبودنش ولی جز خودش کس دیگه ای رو هم نمی تونم ببینم به خودم، به تنم..
انگار می دونه تمام سلول هام که خودش نیست و قفل میشن..

فروغ چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://sibnameh4.blogfa.com/

حیف قسمت نظراتت آیکون عکس نداره
گاهی فقط باید عکس نشون داد
نه اینکه حرف زد.

کتابدار تنها پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ http://azarekhaterat2.blogfa.com/

... عاشق رمزگشائیم
ولی هنک کردم !

سهیل شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ق.ظ http://roozha.mihanblog.com

نفس نکش... نذار بوی تنشون تو ریه​هات پر بشه...

مریم شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ http://tandistak.parsiblog.com

سلام
نوشته هات زیباست ...
خوش حالم که به احساساتت اجازه نوشتن میدی ، اجازه پرواز کردن و به اوج رسیدن ...
شاید هر دختری این حس داشته باشه ولی بهت تبریک میگم خیلی زیبا بیانش کردی
بزار بارش کنه ... بزار رها بشی... نیازی نیست محدودش کنی... خودش راهش بلده ... احساساتت در نوشتن و دست قلمت در چیدمان حروف قابل ستایش عزیزم
موفق باشی

مثل هیچکس یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ق.ظ

این بن بست است که سرشار از خواهش باشی و انتهای بن بستی که دیوارش بلند باشد
دیواری که خواهشت را نمی فهمد! تورا درک نمی کند، این دیوار زبر است بلند است محکم است اما تورا به درونش راه نمی دهد..

کاش همیشه راه دیگری باز میشد..
کاش از آن سوی عابری می آمد که دیوار نباشد اما بشود تکیه کردش
کاش بفهمد

فرناز سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

درست امروز که روح من دنبال معنای فاحشگی بود به نوشته ات رسیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد